اخلاص ...
گفت:
- گمان می کنم تو معنی خلوص رو درست در نیافته ای. یک وجه خلوص، بی منت و مزد بودن کاره.
تو که مزد تألیفت رو برای هر کتاب گرفته ای!؟ از خدا چه طلبی داری؟
گفتم:
- ولی من به قصد و نیت مزد ننوشتم.
گفت:
- ولی از حق و حقوق تألیفت هم نگذشتی!
گفتم:
- صبر کن! اجازه بده! اگر کمی تأمل و تمرکز کنم، یادم میااد که برای کدام نوشته هام
هیچ حق تألیفی نگرفته ام.
گفت:
- زحمت نکش! همه ی مساله که گرفتن حق و حقوق تألیف نیست. کسی که
حرفه اش نویسندگیه، نمی تونه که با باد هوا زندگی کنه. ولی گاهی وقت ها
از همان پول هم به خاطر مسائل مهمتر می گذره؛
مسائلی مثل نام و آوازه و شهرت، مقبولیت و محبوبیت، تحسین و تقدیر خلایق.
اصولا برای هنرمند جماعت؛ بهای نام، بیش تر از نانه. این طور نیست؟
گفتم:
- مقصودت اینه که…
گفت:
- بالاخره برای تو، نگاه و نظر مردم هم در کنار خدا موضوعیت داشت. نداشت!؟
فهمیدم که چه می خواهد بگوید. گفتم:
- یعنی شرک!؟
گفت:
- اگر هم نه با این غلظت، لااقل یعنی ناخالصی.
قسمتی از کتاب: “کمی دیرتر” سید مهدی شجاعی