گرامی باد یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس
شهدا دعا داشتند، ادّعا نداشتند
***
نیایش داشتند، نمایش نداشتند
****
حیا داشتند، ریا نداشتند
****
رسم داشتند، اسم نداشتند
****
برای شادی ارواح شهدا صلوات
گرامی باد یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس
شهدا دعا داشتند، ادّعا نداشتند
***
نیایش داشتند، نمایش نداشتند
****
حیا داشتند، ریا نداشتند
****
رسم داشتند، اسم نداشتند
****
برای شادی ارواح شهدا صلوات
زندگینامه بسیجی شهید «ناهید فاتحی کرجو»
(سمیه کردستان، اسطوره ای که جان داد تا حرمت امام خود را نشکند)
ولادت و معرفت به معبود
ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیرماه سال 1342 در شهر سسندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ می کرد.
ناهید کودکی مهربان، مسؤولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش می داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می برد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم و گریه کنم،چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. امّا وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه می کنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر می شوم».
نوجوانی از جنس ایمان و شهامت
با شروع حرکت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضدّ طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرار گرفت.
روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم دبه خیابان های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش می گوید: «آن شب ناهید از درد نمی توانست درست روی پا بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود رنگ شده بود».
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضدّ انقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارش و بسیج و سپاه آغاز کرد. شروع این همکاری، خشم ضدّ انقلاب به خصوص گروهک «کومله» را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.
راهی به سوی آسمان
ناهید علاوه بر همکاری با بسیج و سپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.
اوایل زمستان سال 1360 به شدّت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سسندج مراجعه کرد.امّا از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهای همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را م شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که :«چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند!»
بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستاندند که : اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می کشیم.
زخم ستاره
چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: «آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستاها می گرداندند. گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!»
او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند . امّا هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بود که ناهید، این دختر جوان انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.
از ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای «هشمیز» پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادرا کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام (ره) او را زنده به گور کرده بودند.
وقتی جنازه را به شهر سسندج انتقال دادند، مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغششته به خون ناهید اگرچه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جایی برای فریاد زدنو جانی برای فدا کردن کردن در راه انقلاب نداشت. امّا کتابی مصوّر از ددمنشی ضدّ انقلاب بود. زنان سسندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سرشکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضدّ انقلاب بیش از پیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.
تهران سفر آخر
شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم از گروهک ها بر مردم، فشار زاید الوصفی که به خانواده شهید رفته بود، مادر شهید را بر آن داشت به تهران مهاجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سسندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرا دفن نماید.
چند سال بعد، مادر از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. برادر ناهید می گوید: «مادرم در تهران ماند و با بچه های کوچک و وضعیت بد اقتصادی مجبور به کار سشد. دوران سختی را گذراندیم. امّا مادر دلخوش بود که نزدیک ناهید است. دلش خوش بود که دیگر لازم نیست کوه به کوه، دشت به دشت، و آبادی به آبادی دنبال ناهید بگردد»
و اینک …
و اینک نوجوانان و دختران ایران اسلامی باید بدانند که وقتی ناهید فاتحی کرجو به شهادت رسید، بیش از هفده سال نداشت. امّا اکنون بعد از گذشت سی سال از شهادتش، نامش به برکت متعالی بودن هدف و ارزش هایش زنده و شیوه زندگی اش الگویی الگویی برای زنان مجاهد است.
اگر در صدر اسلام سمیه زیر شکنجه جاهلان عرب حاضر به نفی وحدانیت خدا نشد و در دفاع از اعتقادات راسخ خود شهادت را برگزد، امروز زنان موحّد، الگویی نزدیگتر را پیش رو دارند. دختر نوجوان شجاعی که تحمّل شکنجه های طاقت فرسا را بر توهین به امام خود ترجیح داد و در مسیر ایستادگی و در دفاع از آرمان ها و اصول متعالی اسلامی، شهادت را برگزید. او کسی نیست جز سمیه کردستان «شهیده ناهید فاتحی کرجو»
عکس / پاهای بسته فرزند خمینی
عکسی که می بینید، در اردیبهشت ماه سال 1373 توسط «احسان رجبی،» به ثبت رسیده است. محلّ عکسبرداری، ارتفاع 112، واقع در شمال منطقه «فکّه» است. برادر حسین احمدی، پیکر شهیدی که به تازگی تفحص شده است، نظاره می کند. پیکر این شهید که پس از 12 سال چهره نمایانده است، ویژگی بسیار بارز و تکان دهنده ای دارد.
دست ها و پاهای جسد با سیم تلفن بسته شده و در غربت و مظلومیت بی مانندی، به احتمال قوی زنده به گور گردیده است. سیم های تلفن دور پاها به خوبی مشخص است. این معامله ای است که بعثی ها با بسیاری از بسیجیان و پاسداران مظلوم گرفتار شده در حلقه ی محاصره فکه کردند.
آیا به راستی کسی جز این رزمندگان بی نام و نشان، شایستگی اطلاق عنوان «فرزند خمینی» را دارد؟ کسانی تنها به عشق آن نایب امام عصر (عج) وحشیانه ترین شکنجه ها را به جان خریدند و با گوشت و پوست و خون خود، با امام عشق بیعت نمودند.
ای شما میراث داران روح الله! وای بر روزگارتان! پاهای بسته این بسیجی، هشداری است هولناک برای شما! هیچ یادتان است که کدام میران حضرت روح الله است که خودش فرمود: اگر از آن غفلت کنید، گرفتار دوزخ الهی شده و خواهید سوخت؟؟
برنامه عملی خودسازی منتظران ظهور
کسی که دوست دارد جزء یاران امام زمان (عج) باشد، باید در انتظار امام باشد. او خودسازی هایی دارد. حتماً باید کارهایش بر اساس پاکی نفس و تقوا باشد. به همچین کسی می گن «منتظر امام»..
یک نسخه کوچولو برای خودت درست کنی، صبح یکی قرص/ ظهر یکی/ شب هم یکی/.
اول صبح «مشارطه» شرط می کنی تو کارهات گناه نکنی. ای نفس تو حق نداری از شیطان تبعیت کنی. راه های خوب هم که جلوت گذاشته خدا.
در طول روز «مراقبه» خودت باش. همین که یک هشدار دادی کافی نیست. هرکه خواست شما را اینطرف بکشد، مراقب باش.
شب که شد وقت «محاسبه» است که خودت را به حساب بکشی.. ببین چه کار کردی؟ در طول روز اگه کار خوب کردی، سرت را به سجده بگذار و شکر کن.
حالا اگر اومد سه تا قرص مؤثر نشد، چه می کنی؟
جواب: نوبت قرص چهارم است. «محاکمه و مجازات نفس»
سریال خواهر اوشین!
آخرین روزهای عملیات مرصاد سپری شده بود، نفس منافقین كوردل داشت قطع میشد. بچههای گردان روحالله داشتند آماده میشدند بروند كمك بچههای گردان امام سجاد(ع). تازه از مانور عملیاتی برگشته بودیم و خسته و كوفته و دلخور از اینكه نتوانستیم برویم غرب، توی چادرهای پادگان اندیمشك لمیده بودیم.
اخبار ساعت هشت شب را از بلندگوی گردان شنیدیم. شنبه شب بود و میشد رفت حسینیه گردان پای تلویزیون نشست و یك سریال درست و حسابی دید. شنبهها بعد از خبر، سریال ژاپنی «سالهای دور از خانه» پخش میشد.
بلندگوی تبلیغات گردان روشن شد و صدای برادر كافشانی (از بچههای تبلیغات گردان) حالی حسابی به بچههای گردان داد. او با لحنی آرام و پرهیجان اعلام كرد:
«برادرانی كه میخواهند سریال خواهر اوشین را تماشا كنند، به حسینیه گردان بیایند.»!!
صدای انفجار خنده بچههای رزمنده بود كه به هوا بلند شد.
منبع/مشرق
من بند کفش شما هستم!
سال 1361، پادگان 21 حمزه، مرحوم فخرالدین حجازی آمده بود منطقه برای دیدن دوستان. طی سخنانی خطاب به بسیجیان روی ارادت و اخلاصی که داشت، گفت: «من بند کفش شما هستم.» یکی از برادران، نفهمیدم خواب بود یا عبارت درست برایش مفهوم نشد، از آن ته مجلس با صدای بلند در تأیید و پشتیبانی از حرف او تکبیر سر داد!
جمعیت هم با اللّه اکبر خودشان بند کفش بودن او را قبول کردند!
منبع/فرهنگ جبهه
«لا موت لا موت»!
صبح روز عمليات والفجر10 در منطقه حلبچه همه حسابي خسته بودند. روحية مناسبي در چهرة بچهها ديده نميشد. از طرفي حدود 100 اسير عراقي را پشت خط براي انتقال به پشت جبهه به صف كرده بوديم. براي اينكه انبساط خاطري در بچهها پيدا شود و روحيههاي گرفته آنها از آن حالت خارج شود، جلوي اسيران عراقي ايستادم و شروع به شعار دادن كردم و بيچارهها هنوز، لب باز نكرده از ترس شروع به شعار دادن ميكردند!
مشتم را بالا بردم و فرياد زدم: «صدام جارو برقيه»؛ و اونا هم جواب ميدادند. فرمانده گروهان برادر قرباني كنارم ايستاده بود و ميخنديد. منم شيطونيم گُل كرد و براي نشاط رزمندهها فرياد زدم: «الموت لِقرباني» اسيران عراقي شعارم را جواب ميدادند.
بچههاي خط همه از خنده روده بُر شده بودند و قرباني هم دستش را تكان ميداد كه يعني شعار ندهيد! او ميگفت: قرباني من هستم «أنا قرباني» و اسيران عراقي هم كه متوجه شوخي من شده بودند رو به برادر قرباني كردند و دستان خود را تكان ميدادند و ميگفتند: «لاموت لاموت»!
منبع/فارس
السلام علیک یا امام هادی النقی
قال النبي(ص): «من سب علياً فقد سبى و من سبنى فقد سب الله عزوجل»; كسى كه على را ناسزا گويد به من ناسزا گفته است و هر كس به من ناسزا گويد، خداى بزرگ را دشنام داده است.
عيون أخبار الرضا، ج 2، ص 68; مسند، احمد، ج 6، ص 326 و خصائص الامام على، نسايى، ص 24.
علماى شيعه در اين مسأله اجماع دارند كه حكم كسيكه يكى از امامان (عليهم السلام) را دشنام دهد، مانند حكم كسى است كه به ساحت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ناسزا گفته است.
شاهین نجسی ملعون … سر راحت به بالین نخواهی گذاشت..
مطمئن باش امت حزب الله تا آخر عمرت که زیاد طول نخواهد کشید, تو را راحت نخواهند گذاشت… آواره و فراری از اینجا به آنجا … هیچ جا امنیت نخواهی داشت…
و سخنی هم دارم با صدا و سیمای جمهوری اسلامی!! آن وقت که اسامی امامان شیعه را دستاویز برنامه طنز و تمسخر آمیز خود قرار می دهید, و دین زدایی از جامعه اسلامی را در برنامه های خود پیاده می کنید، باید منتظر چنین هتاکی هایی هم باشیم.
ما طلاب علوم دینی جساترت به ساحت پاک ائمه اطهار علیهم السّلام را شدیداً محکوم می کنیم. جسارت کنندگان بدانند که ما هرگز در برابر این توهین ها و اقدمات مزبوحانه ساکت نخواهیم نشست و بدانند با آگاهی امّت حزب الله هرگز به اهداف شوم خود نخواهند رسید.
امید است به حول و قوه ی الهی فتنه ی دشمنان به خودشان باز گردد.
**بهتر از نیكی، نیكوكار است، و زیباتر از زیبایی، گوینده آن است و برتر از علم، حامل آن و بدتر از
بدی، عامل آن است وحشتناك تر از وحشت، آورنده آن است**
از سخنان گهربار امام علي النقي علیه السلام
پیامک های انتظـار
باد هم کم نکند سوز دل صحرا را
قطره ای اشک به آتش بکشد دریا را
این ترک خورده دلم وحست این را دارد
که بمیرد و نبیند پسر زهرا را
تا دل ز عشق های مجازی نکنده ایم
مجنون نمی شویم و به لیلا نمی رسیم
سرگرم چند تا غزل های خوب وساده ایم
با این دروغ ها که به آقا نمی رسیم
جمعه یعنی زانوی غم در بغل
بر سر سجاده های العجل
جمعه یعنی اشک های انتظار
جمعه یعنی شکوه از هجران یار
جمعه یعنی آه، الغوث، الامان
در فراق مهدی صاحب زمان
کاشکی با دل برای دیدنش لک می زدم
کاشکی نغمه برایش چون چکاوک می زدم
کاشکی از یوسف زهرا شماره داشتم
تا هر جمعه به او هم یک پیامک می زدم
چشم هایم از دلم رنجیده اند
هر چه را دل خواست، آنها دیده اند
در عوض یک کار مشکل خواستند
دیدن موعود از دل خواستند
تدوین: الهه عرب انصاری، طلبه پایه سوم
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
…
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همین باغ بلور
…
به همان سایه، همان وهم، همان تصویری
که سراغش ز غزل های خودم می گیری
…
به تبسّم، به تکلّم، به دلارایی تو
به خموشی، به تماشا، به شکیبایی تو
…
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخن های تو با لهجه شیرین سکوت
…
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
…
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگیش
…
آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
برگ روح من افتاده و آوار شده
…
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است
…
یک نفر سبز، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
…
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اوّل اسم کسی ورد زبانم شده است
…
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی، این شعر هر شبه تصویر تو نیست
…
اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست
…
حتم دارم که تویی آن شبه آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش
…
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
…
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است
…
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شب شاد شبانگاه تویی
…
تدوین: زهرا نصیری، طلبه پایه سوم
مشاور کمسیون اجتماعی مجلس دکتر مجید ابهری گفت: با توجه به حملات متعدد لابی صهیونیست و آمریکا به ایران، در حال حاضر علاوه بر 400 شبکه ماهواره ای فارسی زبان، 8 هزار سایت به زبان فارسی علیه ایران فعالیت می کنند. وی گفت: فعالیت سایت ها در فضای مجازی به سه گروه تقسیم می شود:
1- تهاجم فرهنگی ا نظر ارائه الگوهای رفتار غربی، لباس و آرایش مورد نظر غربی ها و فروش محصولات تولیدی در اینت رابطه
2- سایت های فکری و ضدّ مذهبی که با هدف هجوم به افکار ناب و مهدویت اصیل از سوی مکاتب و عرفان های کاذب مثل کابالا، اکنکار، شیطان پرستان و بهائیت که با ایجاد شبهات مختلف مشغول فعالیت بوده و در اتاق های گفتگوی خود برای نوجوانان و جوانان زمینه های فکری مخالف ایجاد کرده و با القای شبهه به آنها افکار خواننده را به مسیر انحرافی می کشانند.
3- گروه های سیاسی به ظاهر طرفدار مردم اعمّ از منافقین، سلطنت طلبان، فراریان از کشور و همچنین پیروان فتنه 88 می باشند که در اتاق فکر مشترک، ارکانت فکری و سیاسی نظام جمهوری اسلامی را مورد هجوم قرار داده و با آموزش های مختلف به ویژه افکار جین شارپ نافرمانی غربی شایعه سازی و خرابکاری های اجتماعی را آموزش داده و مورد حماست قرار می دهند.
اخیراً یکی از شبکه های ماهواره ای در اقدامی که در راستای جنگ نرم ارزیابی می شود، اقدام به پخش فیلم عروسی جوانان ایرانی می نماید! این شبکه از زوج های جوان در آستانه عروسی می خواهد تا با رابطین این شبکه ها در ایران تنماس بگیرند و اجازه دهند فیلم مراسم ازدواج شان در این شبکه پخش گردد.
آنها از تمای مراحل مراسم عروسی فیلم برداری کرده و در انتهای مراسم هدیه ای از طرف این شبکه به زوج ها اهدا می کند.
برخی جوانان و خانواده هایشان نیز با توجه به تبلیغات فریبنده این شبکه جذب آن شده و به همکاری با آنها می پردازند.
جا دارد مسؤولین فرهنگی و نهادهای ذیربط تصمیمی برای این موضوع بگیرند.